نظرها درباره فیلسوف ارد بزرگ

دیدگاه ها ، نقل قولها و سخنان دیگران درباره فیلسوف ارد بزرگ (بابای شیروان)

عاطفه معصومی

سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۳ ۱۴:۱۸

در سال 1388 شعری در مورد حکیم ارد بزرگ برجسته ترین شخصیت تاریخ شهرمان شیروان نوشتم که آقای محمد سیاح آن را بر روی سایت افق شیروان گذاشت من هم خیلی تشویق شدم .

امروز این شعر را به شما تقدیم می کنم :

 


((بزرگ شیروان))
کوچه پس کوچه های خاک گرفته
تپه باستانی شیروان
ارگ بر خاک نشسته

در بین ویرانه های ارگ
پسری کنجکاو و بلند سیما
به آنچه از دست رفته می اندیشد

دیوارهای برج ها
کجاست شکوه مردان و زنان شمشیر بدست میهن پرست *
آن پسر کنجکاو با آن چشمان درشت ، شکوه سرزمینی را می دید که تنها گردی از آن بر جای مانده بود . *

افسوس ، خاکستر مرگ در همه جا
گذرگاهی دوباره آشفته از حضور بادهای هزاران ساله
بر فراز تپه نیاکان

چه می دید ؟
گهواره کودکی زیبا
همان که بعد ها دودمان اشکانیان را بنا نمود *

او از آن فراز چه می دید ؟
فریادها و حماسه های ایرانیان *
نجوا و مویه های زنان و کودکان غریب از سیل بی امان

یاران کجایند ؟ *
او در کنار گهواره ارشک
نیای بزرگ همه ما پارتها چه گفت و چه شنید ؟

یاران کجایند ؟
بر فراز تپه باستانی
ارشک ، مهرداد و فرهاد یا اردوان و بلاش ، براستی فرزند کدامیک بود ؟

و ارد
ارد ، سترگ بی رقیب
پادشاهی جنگاور و شکست ناپذیر
همان که میهن خویش را در یک زمان در باختر و خاور پیروز ساخته بود *

بادهای جاودانه بی مرگ
رها در قرون و اعصار
دیدگان آن پسر را در بلندای تپه باستانی در نوردیدند ، روان ارد پادشاه اشکانی دوباره زاده شد *

آن پسر همراه توفان ، همراه گردباد
رقص جاودانه ها را دید
با قهرمانی همچون احمد شاه مسعود پیمانها داشت درس ها و بحث ها

در هنگامه پر کشیدن مسعود
ارد را سیلی از اشک برد *
آیا کودک مسعود نقش پدر خویش را در سیما و سخن ارد خواهد دید ؟

و ما ، پگاهی برخواستیم
شیر شیروان ملتهب بود
نقش شیرکوه جلوه ایی دیگر داشت

بادها باز در کوچه پس کوچه های شهرما
بادهایی که نسیم فرزند شیروان را در کنار شیرکوه فریاد می کشیدند
ارد بازگشته بود ...

همه حیرت زده به قامت شیرکوه می نگریستیم
شب چه زود فرا رسید
و در آن شب همه در سیمای لاجوردی آسمان شهرمان ، پرواز شیرکوه را دیدیم

او همراه فرزند قرون و اعصار شیروان
دشتها و کوهها را در نوردید
در میانه شب سخنان او را از خاور و باختر می شنیدیم به هزار زبان و پندار *

آیا امروز پگاهی دیگر است ؟
آیا اساطیر به شهر ما باز خواهند گشت *
آیا شیرکوه بار دیگر با همان پسر باز خواهد گشت ؟

پسری که امروز
دنیا در مقابلش
کُرنش نموده است

آیا کاخ های فرو ریخته شیروان *
یک بار دیگر
بوی گل سرخ به خود خواهد گرفت *

شیرکوه
امشب اشکهایم را بر پیکرت حس می کنی ؟
این همان اشکهایست که بر دامنه پنجشیر سالها پیش ریخته شد

شیرکوه
فرزند شیروان "ارد بزرگ" را باز گردان
شیرکوه ، زندگی در گامهای او جاریست ... *


جاهایی که (*) اشاراتی به سخنان جاودانه حکیم ارد بزرگ است
سروده : عاطفه معصومی / 1388

 


برچسب‌ها: حکیم ارد بزرگ, ارد بزرگ, عاطفه معصومی, پدر فلسفه نوین
♥ جمعه یکم آبان ۱۳۹۴ 3:19 مرجان علی بابایی ♥



طراح : صـ♥ـدفــ